آزاد

تاریخ چین باستان

در چین باستان هر که از قدرت بیشتری برخوردار بود به سلطنت می رسید و طایفه های قدرتمند برای افزایش وسعت قلمرو با هم رقابت می کردند. طایفه های مغلوب هم به دولت های زیردست تبدیل می شدند و از راه پرداخت خراج و تامین نیروی کار و سرباز  به طایفه ی قالب خدمت می کردند.

دودمان شیا: 2000 پیش از میلاد

به لحاظ آثار باستان شناختی هنوز اثری از این دودمان یافت نشده است و لی در ادبیات چین از این دودمان بسیار سخن به میان آمده است.

هوانگ تی، امپراتور زرد،  یکی از ارجمندترین قهرمانان ادبیات نخستین چین است. پس از او تاج و تخت بین نوادگان او دست به دست شد تا یکی از نبیره های وی به نام یائو در شانزده سالگی به تخت نشست. او نیز فرمانروایی خردمند و مهربان بود. در دوره ی وی سیل و طوفان از قدرت امپراتوری وی کاست. تا اینکه او در جستجوی مشاور مطمئنی برآمد تا در امور یاری اش دهد. شوین دستیار او شد. یکی سلطنت کرد  ودیگری حکومت. اما شوین نیز از یو در حل مشکل کمک خواست. شوین پس از مرگ یائو، یو را به امپراتوری مشترک برگزید و بعد از مرگ شوین، یو امپراتور ماند. او امیر پادشاهی کوچکی به نام شیا بود و خود را شیایو نامید. و سلسله ی شیا را رسما تشکیل داد.

پسرش چی، پادشاه بعدی بود و پس از وی 3 امپراتور حکومت کردند که خوشگذران و ترسو بودند. لذا حکومت بیشتر در دست وزیران بود.

دستاوردهای سلسله شیا:

زمان تاسیس این سلسله بین عصر نوسنگی و  عصر مفرغ بود. لذا جنگ افزارهای چوبی و سنگی جای خود را به فلز دادند. فلز کاری مفرغی (برنزی) در اختیار قشر حاکمه بود و برای ساخت جنگ افزار و اشیاء مذهبی استفاده می شد.

پرستش در دوره شیا:

پرستش نیاکان.

سقوط دودمان شیا:

ژو آخرین امپراتور بود. تانگ یکی از اتباع وی از او درخواست کمک کرد تا با قبیله های کوچک کوچگر مقابله کند ولی ژو به وی اعتنا نکرد تا نارضایتی ها باعث شد تا تانگ در حدود 1600 قبل از میلاد حکومت شیا را به پایان برساند و سلسله ی شانگ را تشکیل دهد.


دودمان شانگ: 1600 تا 1050 قبل از میلاد

محل اکتشاف آثار باستانشناختی: شهر آن یانگ در نزدیکی پکن.

آثار مکشوفه: لاک سنگ پشت و استخوان کتف (استخوان اژدها). نوشته های روی این لاک ها و استخوان ها قدیمی ترین نوشته هایی بودند که در چین کشف شده و در برگیرنده پیش گویی ها، نام پادشاهان و تاریخ رویدادها را در بر داشت.

امپراتوری شانگ: این امپراتوری از بیش از دویست یا سیصد طایفه تشکیل شده بود و قبیله برتر و حاکم شانگ بود که حکومت می کرد. فرستادگان امپراتور در مناطق مختلف تشکیل دولت های اقماری می دادند. با چنین تمهیداتی دودمان شانگ حدود 500 سال حکومت کرد.

پادشاهان  شانگ پیوسته در جنگ بودند و این تهاجمات هم بر قلمروی آنان می افزود و هم باعث ثروتمند تر شدن آنها از طریق خراج و مالیات شده بود. همچنین برده های بسیاری به عنوان نیروی کار و قربانی در مراسم مذهبی به اختیار گرفتند.

در این دودمان:

ایجاد خط چینی در حدود 1300 قبل از میلاد که پیشرفته بود.

کیفیت عالی اشیاء برنزی به ویژه جام های شراب، ظروف غذا بدون شک وجه تمایز این سلسله بود. کنده کاری روی یشم هم در این دوره و دوره های قبلی رواج داشت و هنری دیرینه محسوب می شد.

شکار یکی از دلمشغولی مهم بین پادشاهان بود

ایجاد واحدهای نظامی متشکل از سواره نظام، فیل سواران، پیاده نظام، تیراندازان و برای نخستین بار ارابه های جنگی در این دودمان به چشم می خورد

باورها و آیین های مذهبی:

آنان نیز مانند دودمان شیا، نیاکان خود را می پرستیدند و معتقد بودند که پس از مرگ زندگی در جهانی روحانی ادامه می یابد و مردگان بر زندگان نفوذ و تسلط دارند. همچنین معتقد بودند که پادشاه با جهان روحانی ارتباط دارند و از حانب دی خداوندی در آسمان فرستاده شده اند.

ایشان برای خدمت به مردگان در آن دنیا، قربانیانی را با جسد در قبر می گذاشتند. این قربانیان که برای خدمت به مرده دفن می کردند، زن و مرد و کودک و حیواناتی مانند سگ و فیل و کرگدن را شامل می شدند.

نهادهای اجتماعی و اقتصادی:

کشاورزان زحمتکش آن شکوه و عظمت را برای دودمان شانگ به همراه می آوردند. در عین حال از فقر برخوردار بودند و توان استفاده از ابزارهای فلزی برای کار کشاورزی بهره مند نبودند. بسیاری از ویژگی های ملازم تمدن مانند تجارت با اقوام دیگر، نظام پولی واحد، تقویم واحد، واحد های اندازه گیری یکسان و رسمی  و نظام نگارش در این جامعه وجود داشت.

سرانجام دودمان شانگ:

ولخرجی و اسراف در طبقه اشراف و حاکمه و ایجاد کاخ ها و مقابر مجلل و سرگرمی های فراوان باعث سست شدن پایه های سلطنت شانگ شد. جنگ ها، شکنجه ها و نارآرامی های داخلی بر سر مالیات شانگ را تضعیف و باعث انحطاط اش شد. جو، یکی از طوایف زیردست شورش کرد و آخرین پادشاه شانگ به نام دی-شین را در آن یانگ شکست داد.


دودمان چو

دودمان چو غربی (نخستین) 1050 تا 771 پیش از میلاد

دودمان چو شرقی (پسین) 771تا256 پیش از میلاد

این دودمان دیرپاترین سلسله ی تاریخ چین است. اما در طی زمان تفاوت کرد. معمولا این سلسله در 2 قسمت بررسی می شود که دوره اول از 1050 تا 771 ق م و پایتخت آن شیان و دوره بعدی از 771 تا 256 پیش از میلاد که پایتخت آن لوئو یانگ بود.

مهمترین امپراتور این دودمان ون وانگ بود که به مردمش توجه می کرد. پسرش وو وانگ برای کنترل امپراتوری بزرگ خود نوعی نظام فئودالی را ایجاد کرد.

تفکرات مذهبی

آنان علاوه بر پرستش نیاکان خود براین باور بودند که برای دوام پادشاه، عدالت و صداقت و شایستگی اخلاقی لازم است واگر پادشاهان فاسد باشند به سرنوشت دودمان شیا و شانگ مبتلا می شودند.

البته مردم عادی نیاکان ثبت شده ای نداشتند تا بخواهند پرستش کنند لذا کشاورزان خدایان محلی خاک و حاصلخیزی و آیین های شمنی را می پرستیدند.

پیشرفتها:

فلز به کمک کشاورزی آمد.

نوشته های روی قطعات برنزی از طول و تفصیل بیشتری نسبت به دوره ی شانگ برخوردار بود و بیشتر برای ثبت یک پیام کاربرد داشت.

موسیقی و ادبیات نقش برجسته تری به خود گرفت. کتاب چکامه ها، گلچین منظوم 305 قطه ای است که از منابع این دودمان گرداوری شده است.

کتاب یی چینگ با مضمون پیشگویی تدوین شد و این روش جایگزین پیش گویی ها بر روی لاک سنگ پشت و استخوان کتف شد.

پایان دوره جو نخستین:

برتری نظامی بربرها که به تسلیحات برنزی دست یافته بودند، و مشکلات داخلی همچون قدرتمند شدن دولت های فئودال که از امپراتور به طور کامل فرمانبرداری نمی کردند باعث تضعیف دولت شد. در 771 ق م امیران ناراضی قبایل شورش کردند و شاه یو شکست خورد. اما سلسله ی دیگری ایجاد نشد بلکه پادشاه جدید در قلمروی کوچک خود در لوئو یانگ ماند و بیشتر به نقش مذهبی خود پرداخت.

تاریخدانان این رخداد را پایان بخش نخست دودمان جو می دانند.

جو شرقی (پسین):

این دوره نیز خود به دو دوره ی عمده ی دیگر تقسیم می شود: دوره ی بهار و پاییز 770 تا 481 ق م و دوره ی دولت های ستیزه جو 403 تا 221 ق م

دولت جو شرقی پر از درگیری و جنگ بود. در دوره ی جو غربی 170 دولت فئودال وجود داشت که بسیاری از آنها کوچک و برخی بزرگ بودند. حال در دوره ی جو شرقی دولت های بزرگتر شروع به بلعیدن دولت های کوچکتر نمودند. و در عین حال از دولت مرکزی لوئویانگ حمایت لفظی می کردند.

در دوره ی بهار و پاییز جنگ ها حالت سلحشوری به خود گرفته بود که طی آداب و مراسمی خارج از شهر برگزار می شد. اصل نبرد را افسران ارشد به عهده داشتند و پیاده نظام وظیفه ی خاصی نداشت. اما در دوره ی دولت های ستیزه جو تنها هشت یا نه دولت مستقل باقی ماندند. نوع و هدف جنگ ها فرق کرده بود. شهرها به محاصره های طولانی در می آمدند. پیاده نظام نقش مهمی به خود گرفته بود. و هدف قتل عام و نابودی دشمن و تمام استحکامات آن بود. بخش عمده منابع مالی و انسانی دولت ها صرف تقویت قوای نظامی می شد. فن آوری آهن نیز  به کمک جنگ آمده بود. و کمان های تفنگی هم پا به عرصه گذاشت. احداث جاده و پل رونق گرفت تا در اختیار لشگر کشی ها باشد. کشاورزی هم مورد توجه قرار گرفت تا غذای سربازان سریع تر تامین شود.

دوره جو نخستین با سیستم فئودالی خود کارکرد به نسبت خوبی داشت و مردم تا حدودی امنیت داشتند. ولی در دوره جو پسین روند متفاوت شده بود. با این وجود مکاتب فکری جدیدی ایجاد شد.

مکاتب فکری

فلسفه ی کنفسیوس:

کونگ فو زی (کنفسیوس) در حدود 551 ق م در ایالت لو در شرق چین پا به دنیا نهاد. وی خواستار تغییرات بود و با قشر حاکمه سازگار نبود. ولی شورشی هم نبود و سعی می کرد با تعلیم و تربیت جامعه به تغییرات برسد.  آموزه های وی اجتماعی بود و نه مذهبی. او در طول عمرش اثر مکتوبی از خود بجای نگذاشت ولی شاگردانش گفته های او را گردآوری کردند. او حتی دوست داشت به قشر حاکمه نفوذ کند و مدیر ارشد باشد تا راحتتر بتواند تغییرات اعمال کند. هدف او ایجاد یک جامعه عادلانه و بسامان از طریق وظایف مشخص و متقابل بود. ولی عقاید او از سوی نظام جو پذیرفته نشد.  وی در سال 479 فوت کرد.

فلسفه ی تائوئیسم:

مکتبی متفاوت با کنفسیوس که در حال حاضر در هاله ای از ابهام فرو رفته. طرفداران این تفکر خود را تسلیم سیر عالم می کردند. آنها از حکومت کناره می گرفتند و قانون طبیعی نظام عالم را بر اقتدار انسانی ترجیح می دادند. این تفکر در جو پسین از احساس نومیدی و بی پناهی بسیاری از مردم جنگ زده منشا می گرفت. هنوز بعد از 25 قرن این تفکر طرفدار دارد.

قانون گرایی:

تفکر کنفسیوسی و تائوئیسمی در پی دفاع از مردم در برابر حکومت بود. اما تفکر قانون گرایی که از رفتار خودکامه حکومت دفاع می کرد پا به عرصه گذاشت. یعنی معتقد بودند که مردم گناهکارند و به خاطر خیر خودشان باید مهار شوند.

این تفکر با معیار های خشک و خشن و مجازات های خشن و بیرحمانه دودمان جو را متزلزل کرد.

سرانجام دودمان جو

سپاهیان دودمان چین از 314 ق م شروع به اشغال و الحاق سرزمین های وسیعی کردند و در 256 ق  م توانستند دولت ضعیف و کوچک جو را شکست دهند و نقطه ی پایانی برای دودمان جو باشند.


دودمان چین 256 تا 207 ق م

نخستین مقتدر دودمان چین سالار شانگ بود که از 360 ق م دست به اصلاحات وسیع زد. مانند احیای زمین های بایر که متعلق به دولت جو نبود. در این صورت کشاورزی رونق گرفت و مالیات آن به دولت چین واریز می شد. همچنین علاوه بر تجارت مروارید و یشم که در اختیار قشر حاکم بود، تجارت پارچه،  غلات، نمک، فلزات،  چوب، چرم و پوست هم آغاز شد و این امر باعث به وجود امدن قشر جدیدی به نام طبقه بازرگانان شد. و مشاغل مرتبط با آن ماننند سفال گری، دباغی، بنایی، سبد سازی، گاری سازی و کمان سازی به وجود آمدند. نظام مالیاتی هم تغییر کرد و افرادی که فرزندان بالغ بیتشتری داشتند موظف به پرداخت مالیات بیشتر می شدند. این اصلاحات هم طبقه اشراف را تضعیف می کرد و هم دودمان چین را قدرتمند تر.

در نهایت شاه ژانگ آخرین پادشاه دودمان جو را 256 ق م شکست داد و  247 ق م به سلطنت رسید اما هنوز به سن قانونی نرسیده بود و از دو صدر اعظم برای فرمانورایی استفاده کرد تا 9 سال بعد که به طور مستقل امپراتور شد. شاه ژانگ لقب ببر چین داشت و در سال 221 به پیروزی نهایی رسید وامپراتور چین واحد شد  و خود را شی هوانگ تی یعنی نخستین امپراتور نامید. او در 38 سالگی سعی در اتحاد دول چین شد. او هم قانون گرا بود.

اصلاحات شی هوانگ تی

متمرکز سازی، اصلاح دستگاه اداری و یکسان سازی

متمرکز سازی: خلع خاندان های حکومتر گر دول فتح شده از عناوین و و زمین هایشان و انتقال ایشان به نزدیکی شیان یانگ، پایتخت شی هوانگ؛ تقسیم امپراتوری به ایالت هایی تحت کنترل افسران دولت مرکزی؛ ادغام سپاهیان دولت های پیشین در نیروی رزمی سراسری امپراتوری. مالیت شخصی سلاح ها غیرقانونی اعلام شد.

اصلاح دستگاه اداری: تعریف دقیق مشاغل دولتی، سازماندهی سمت های دولتی، ارجحیت شایسته سالاری نسب به جایگاه موروثی.

یکسان سازی: پول مشترک به صورت سکه ی فلزی؛ یکسان سازی واحدهای اندازه گیری؛ یکسان سازی رسم الخط چینی به صورت خط رسمی امپراتوری

خصوصیات فردی امپراتور

او از مرگ می هراسید و در پی یافتن معجون زندگی بود. بسیاری از حکیمان دربار را نیز به دلیل عدم موفقیت در تهیه  معجون کشت یا تبعید کرد. مقبره ای برای خود ساخت که هزاران نفر زندگی خود را وقف ساخت آن کردند. سپاه سفالی در شیان بخشی از مقبره اوست که حفاری شده و متشکل از 7000 سرباز سفالی است. کاخ مجلل و با شکوهی نیز در نزدیکی شیان یانگ ساخت. رفتار امپراتور و اسراف او در هزینه ها باعث تضعیف امپراتوری او شد.

کتاب سوزی:

رسم الخط جدید باعث می شد تا بسیاری از کتب قدیم قابل خواندن نباشد و دانشوران با این حرکت مخالف بودند. لذا در سال 213 شی هوانگ تی به پیشنهاد مشاور اعظمش لی سی دستور داد تمام کتاب ها را بجز چند کتاب پزشکی و کشاورزی و پیشگویی بسوزانند.

سرانجام دودمان چین

در نهایت او مرد و هوهای بعد از او به مدت 3 سال به تخت نشست. ژائو گائو وزیر شی هوانگ تی او را فریفت تا به قدرت برسد. هوهای خودکشی کرد و زی یینگ به سلطنت رسید و ژائو گائو را کشت. در زمستان 207 ق م دهقانی به نام لیو یانگ شورش کرد و وارد پایتخت شد. و عمر کوتاه دودمان چین به پایان رسید.


دودمان هان

دومان نخستین هان 202 ق م تا 23 میلادی

دودمان پسین هان 25 میلادی تا 220 میلادی

دودمان نخستین هان

لیو یانگ بنیانگذار دودمان هان بود و از بیشینه ی اشرافی برخوردار نبود. او در نبرد با دودمان چین قصد کشتار نداشت ولی بعد از ورود وی به پایتخت چین، و امان دادن به خانوداه ی سلطنتی، ولی شیانگ یو، سردار لیویانگ با سپاه بزرگتری به پایتخت آمد و خانواده سلطنتی را کشت. لذا 4 سال نزاع بین لیویانگ و شیانگ یو بر سر تسلط بر قدرت در گرفت تا لیو یانگ پیروز شد. لیو یانگ در 202 ق م امپراتور دودمان هان شد و نام گائو زو یعنی جد بزرگ را بر خود نهاد.

رفتارش ساده و بی پیرایه بود و زندگی محقر پیشین خود را فراموش نکرد. مهربانی او مردم را بیشتر به سوی خود می کشاند. او قوانین سخت گیرانه دودمان چین را با کاهش مالیات و آزادی بردگان و امثالهم  اصلاح کرد. در دوره ی وی عقاید کنفسیوسی به دربار راه یافت.

گائو زو در 188 ق م پس از 8 سال سلطنت مرد. پس از او ملکه لو نقش موثری داشت و چند پادشاه دیگر عزل و نصب شدند. در سال 141 ق م یکی از نوادگان او به نام ون دی که خود را وو دی نامید برتخت نشست که او هم منصف و ارجمند بود.  او با آنکه فرمانده جنگ نبود ولی به امپراتور رزمجو مشهور بود. در زمان گائوزو ارسال هدایایی جون مروارید و یشم و ابریشم و برنج  به قبایل به عنوان رشوه برای جلوگیری از شورش آنها صورت می گرفت. حتی شاهزاده خانم هایی به عقد رئسای قبایل می فرستاد. اما در دوره وو دی قبیله ی شیونگ نو اتحادی از قبایل ایجاد کرده بود و شورش می کرد. لشگر کشی به منطقه ی آن قبیله خیلی سخت بود. لذا او خواست تا قبیله یوئژی را پیدا کند تا به امپراتور کمک کند. ژانگ شیان را به عنوان سفیر خود برای پیدا کردن قبیله یوئژی فرستاد. بیش از ده سال طول کشید تا قبیله در نزدیکی افغانستان امورزی پیدا شد. اما دستاورد این سفر نکته مهمتری را در بر داشت. اجناس چینی حتی در دور افتاده ترین نقاط مانند افغانستان هم وجود داشت. گزارش ژانگ شیان، امپراتور را مصصم به احداث جاده ابریشم کرد تا اجناس از آن طریق به دوردست ترین نقاط تجارت شوند. دودمان هان برای تامین امنیت مسیر با قبایل سر راه پیمان بست. با این جاده اجناس چینی به کشورهایی همچون هند و پاکستان و افغانستان و میانمار و کره ی امروزی ارسال می شد.

دستاوردهای ادبی:

کتاب تاریخ شیه چی اثر سوما چی ین  یکی از بزرگترین آثار کلاسیک ادبی چین در این دوره خلق شد.

صنعت:

ساخت لوازم چوبی جلادار نیز به هنرهای چینی افزوده شد.

برای تدفین پادشاهان و ملکه ها از پارچه های ابریشمی استفاده می شد که در نوع خود مومیایی تلقی می شد.

همچنین از لباس هایی استفاده می شد که از قطعات کوچک یشم که با نخ طلا به هم متصل بودند نیز استفاده می شد.

اقتصاد:

با اینکه تجارت یشم و مروارید و ابریشم جایگاه خاصی پیدا کرده بود ولی بازهم شالوده اصلی اقتصاد کشاورزی بود.

سرانجام دودمان هان نخستین

امپراتور وو دی در 87 ق م درگذشت و پس از لیو فو لینگ، هوئوگوانگ، شوان دی و یوان دی حکومت کردند.  در 33 ق م بعد از مرگ یوان دی وزیر زیرک او وانگ مانگ سلطنت را غصب کرد. او نیز 15 سال سلطنت کرد.  دوره ی وانگ مانگ با آشفتگی و هرج و مرج مواجه شد. مالیات های بیش از حد و تغییر مسیر رود زرد و به تبع آن شرایط وخیم زندگی دهقانان و شورش های آنان وانگ مانگ را تضعیف کرد. تا در 23 میلادی دودمان هان احیا شد.

دودمان پسین هان

در 23 میلادی وانگ مانگ سرنگون شد و در 25 میلادی لیو شیو تمام مخالفان را سرکوب کرد و پس از 15 سال دوباره دودمان هان حاکم شد. او نام گوانگ وو دی را اختیار کرد.

یکی از نخستین اقدامات وی تغییر پایتخت از شیان به لوئو یانگ بود. و بعد حکومت خود را به صورت فئودالی مدیریت کرد. او املاک زمینداران ثروتمند را به زور گرفت اما بعد به آنها بازگرداند. دهقانان نیز به تدریج موقعیت اجتماعی و مالکیت اراضی خود را از دست دادند. در این دوره کشاورزان آزادی خد را از دست دادند و وابسته به ثروتمندان زمیندار شدند. آنها مجبور به فروش اراضی خود بودند که بعد باید به صورت کارگر بر روی زمین هایشان فعالیت می کردند و یا نیمی از تولید خود را به اربابان می دادند. قدرت ثروتمندان رو به افزایش می رفت و نارضایتی دهقانان بیشتر می شد. لذا پایه های دولتی هر روز متزلزل تر می شد. و شورش های دهقانی از جمله شورش زردسربندان در 170 میلادی تداوم می یافت. دودمان هان پسین متکی بر وزیرانش بود ولی از وزیران می هراسیدند و از مردان خواجه استفاده می کردند. خواجه ها نیز برای خود موقعیتی ایجاد کرده بودند و رفته رفته تهدیدی برای حکومت شدند.

علم و آموزش:

دودمان هان توجه بیشتری به آموزش و ایجاد مدارس کردند.

کتاب تاریخ هان شو نیز در این دوره تالیف شد. بعد از سوما چی ین، پدر با گو شروع به تالیف کتاب تاریخ کرد و پس از مرگ او، بان گو و خواهرش بان ژو کتاب را تکمیل و در 80 میلادی منتشر کردند.

ستاره شناسی در 28 میلادی لکه های خورشید را نقشه برداری کرد.

جادوگران تائوئیست در قرن نخست میلادی آزمایش با آهنربا را آزمایش کردند.

ژآنگ هنگ، رئیس رصد خانه سلطنتی، در حدود 130 میلادی یک لرزه نگار اختراع کرد.

کوره تبدیل آهن به فولاد و اختراع کاغذ از دستاوردهای دیگر این دودمان بود.

اختراعات صنعتی تولید نمک، خیش های آهنی، فرغون، ایجاد قلاده و یراق برای اسبهای بارکش، اختراع سکان عقب کشتی، نیز از این قبیل بودند.

در این دوره پزشکان اجازه داشتند با تشریح جسد مجرمان، بیتشر آناتومی بدن انسان را بشناسند و در طب سوزنی بیتشر پیشرفت کنند.

سرانجام دودمان هان

شورش دهقانان و اتحاد خواجه ها دودمان هان را به دردسر انداخت. البته خواجه ها نتوانستند کار مهمی انجام دهدند ولی در سال 220 میلادی آخرین امپراتور هان به نام شیین دی از سلطنت کناره گرفت و امپراتوری به سه قسمت تقسیم شد.

از نظر تاریخدانان سقوط دولت هان پایان تاریخ باستان در چین است.

 

 


شبهات توسل 2

لفظ «الوسیله» دوبار در قرآن آمده است؛ یک‌بار در سوره مائده، آیه 35: «...وابتغوا الیه الوسیلة»؛ و بار دیگر در سوره اسراء، آیه 57: «اولئک الذین یدعون یتبغون الی ربهم الوسیلة». اکنون به برخی از آیاتی که دال بر توسل‌اند، اشاره می‌کنیم.
1. آیه توسل: «یا ایها الذین آمنوا اتقوالله و ابتغوا الیه الوسیلة وجاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون؛ [5] ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و وسیله‌ای برای تقرب به او بجویید و در راه او جهاد نمایید، باشد که رستگار شوید.»
در این آیه امر شده است که آدمی برای تقرب الهی وسیله‌ای بجوید. انسان مادی نمی‌تواند بدون وسیله لازم به خدا نزدیک شود و به مقام قرب الهی برسد، بلکه واسطه‌ای لازم است که او را به این مقام برساند. این واسطه می‌تواند عبادت و کارهای نیک باشد و انسان به کمک نماز، روزه، حج و اعمال خیر دیگر به خداوند متعال نزدیک شود. همچنین این واسطه می‌تواند محبت اولیای خدا باشد که خود او تأکید نموده است: «قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی». [6] انسان با توسل به کسانی که محبوب خدا هستند، مانند پیامبران و معصومان و مؤمنان صالح، به تقرب الهی دست می‌یابد.
در آیه مذکور واژه «وسیله» مطلق آمده است. پس هر چیزی که مرضی و مورد توجه خدا باشد، می‌تواند وسیله قرار گیرد. حال ممکن است این وسیله از نوع افعال باشد، مانند نماز، روزه، حج، جهاد، یا از انواع اشخاص باشد، مانند انبیا و اولیای خدا، یا از نوع اشیا باشد، مانند کعبه، حجرالاسود، مقام ابراهیم و قرآن. خلاصه هر چیزی که ما را به خدا نزدیک کند و ما را به یاد خدا بیندازد، می‌تواند وسیله قرار گیرد. مثلاً درباره اولیای خدا از پیامبر گرامی چنین روایت شده است: «هم الذین اذا رؤا ذکر الله؛ آنها کسانی‌اند که هنگامی که مردم آنها را ببینند، خدا را به یاد می‌آورند.» [7] .
2. آیه وحدت: «واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولا تفرقوا؛ [8] همگی به ریسمان خدا چنگ بزنید و از هم جدا نشوید.» پرسش اساسی این است که در آیه مزبور، منظور از «حبل الله» چیست؟ پاسخ این است که بی‌تردید چیزی غیر از خداست؛ زیرا «حبل الله» از اسمای الهی نیست. این «حبل الله» می‌تواند قرآن، اسلام، پیامبر، ائمه و مسلمانان باشد. در هر حال، این آیه بر جواز توسل به غیر خدا دلالت می‌کند؛ چون «حبل الله» هر چه باشد، چیزی است که واسطه ارتباط میان مردم و خداست. به نظر می‌رسد اولیای الهی مصداق روشنی برای حبل الله اند و چنگ زدن و توسل جستن به آنها موجب تقرب الهی می‌شود. در روایات حبل‌الله به قرآن تفسیر شده است. [9] هم‌چنین حبل‌الله به ائمه هدی(علیهم السلام) تعبیر شده است. چنانچه درباره حضرت علی(علیه السلام) «هو حبل‌الله المتین» [10] روایت شده است و خود حضرت علی(علیه السلام) در ضمن خطبه‌ای فرمود: انا حبل‌الله المتین [11] حضرت امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید: «نحن حبل‌الله». [12] و پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در جواب یک اعرابی که پرسیده بود «حبل‌الله» چیست؟ پیامبر اکرم(ص) دست به شانه حضرت علی(ع) گذاشت و فرمود: «یا اعرابی هذا حبل‌الله» [13] و در روایتی دیگر قرآن و عترت هر دو را حبل‌الله معرفی کرده است. «هما حبل‌الله» یعنی قرآن و عترت هر دو ریسمان خدایند. [14] .
3. آیه استغفار: «ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤک فاستغفرالله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توّاباً رحیماً؛ [15] و اگر آنها هنگامی که به نفس خود ظلم کرده‌اند، پیش تو آیند و از خدا طلب مغفرت کنند و رسول هم برای آنان طلب آمرزش کند، خداوند را توبه‌پذیر و مهربان خواهند یافت.»
مفسر بزرگ اهل سنت، ابن‌کثیر، در ضمن تفسیر آیه مذکور، این حکایت مشهور را نقل کرده است که شیخ ابومنصور صباغ از عتبی نقل می‌کند. او می‌گوید: من نزدیک قبر نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) نشسته بودم که مردی اعرابی آمد و گفت: السلام علیک یا رسول الله. من این قول خدا را شنیده‌ام که می‌فرماید: ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوک.... آمده‌ام در حالی که از گناهم طلب آمرزش کرده، تو را در پیشگاه خداوند عالم شفیع خود قرار می‌دهم.
یا خیر من دفنت بالقاع اعظمه
فطاب من طیبهن القاع والاکم
نفسی الفـداء لقبر انت سـاکنه
فیه العفاف و فیه الجود و الکرم
آن مرد این اشعار را انشا کرد و رفت. در این هنگام خواب بر من غالب شد. رسول خدا را در خواب دیدم که فرمود: ای عتبی خودت را به اعرابی برسان و به او بشارت بده که خداوند او را بخشیده است. [16] .
بیضاوی، مفسر بزرگ دیگری از اهل سنت، می‌گوید: این خطاکاران پیش رسول خدا معذرت‌خواهی می‌کردند و رسول اکرم هم شفیع آنها می‌شد و خدا نیز آنها را می‌بخشید. رسول خدا حق دارد که عذر آنها را بپذیرد و برای آنها شفاعت کند؛ گرچه جرمشان بزرگ باشد. منصب رسول خدا این است که اهل کبائر را شفاعت کند. [17] .
قرطبی در تفسیر الجامع الاحکام القرآن آورده است: ابوصادق از حضرت علی(علیه السلام) نقل می‌کند که سه روز پس از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، مردی اعرابی آمد و خود را بر قبر نبی اکرم(ص) انداخت و خاک قبر پیامبر اکرم(ص) را به سر گرفت و گفت: ای رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، فرمان دادی، ما اطاعت کردیم و یکی از آیاتی که بر تو نازل شده این است: «ولو انهم اذ ظلموا انفسهم....» من بر نفس خود ظلم کرده‌ام و تو برایم طلب آمرزش کن. در این حال، از قبر پیامبر اکرم(ص) صدا آمد: خدا تو را بخشیده است. [18] .
امام مفسران اهل سنت، فخرالدین رازی، در تفسیر می‌گوید: ممکن بود بدون استغفار رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) توبه آنها پذیرفته شود، اما وقتی استغفار رسول خدا(ص) به توبه آنها ضمیمه شود، قبول توبه حتمی خواهد بود. [19] همین کار مصداق بارز توسل به پیامبر است که خداوند آن را به مردم آموخته است و این آیه مشروعیت توسل به غیر خدا را به روشنی ثابت می‌کند. [20] .
آیت‌الله مکارم شیرازی می‌گوید: از این آیه پاسخ کسانی که توسل جستن به پیامبر و یا امام را یک نوع شرک می‌پندارند، روشن می‌شود؛ زیرا این آیه صریحاً می‌گوید که رو آوردن به پیامبر و او را بر درگاه خدا شفیع قرار دادن و وساطت و استغفار او، برای گنهکاران مؤثر است و موجب پذیرش توبه و رحمت الهی است. اگر وساطت و دعا و استغفار خواستن از سوی خدا شرک بود، چگونه ممکن بود در قرآن چنین دستوری به گنهکاران داده شود. منتها افراد خطاکار باید نخست توبه کنند و از راه خطا برگردند، سپس برای قبول توبه خود از استغفار پیامبر استفاده کنند. پس پیامبر آمرزنده گناه نیست؛ او تنها می‌تواند از خدا طلب آمرزش کند. این آیه نیز پاسخ دندان‌شکنی است به آنها که این گونه وساطت را انکار می‌کنند. [21] .
خلاصه کلام اینکه این آیه به روشنی دلالت دارد که شفاعت‌خواهی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) کار مطلوبی است. حتی بعد از حیات پیامبر اکرم(ص) هم، در طول تاریخ، مسلمانان آگاه با الهام از این آیه، از آن حضرت تقاضای شفاعت می‌کنند و او را میان خود و خدا وسیله قرار می‌دهند. این سنتی است که دانشمندان اسلامی به آن عمل کرده‌اند. [22] .
4. آیه مدح متوسلان: «قل ادعوا الذین زعمتم من دونه فلا یملکون کشف الضرّ عنکم ولا تحویلا اولئک الذین یدعون یتبغون الی ربهم الوسیلة ایّهم اقرب و یرجون رحمته و یخافون عذابه ان عذاب ربک کان مخدوراً؛ [23] .
بگو: کسانی را که غیر از خدا را (معبود خود) می‌پندارند، آنها نمی‌توانند مشکلی را از شما برطرف سازند و نه تغییری در آن ایجاد کنند. کسانی را که آنان می‌خوانند، خودشان وسیله‌ای (برای تقرب) به پروردگارشان می‌جویند؛ وسیله‌ای هر چه نزدیک‌تر و به رحمت او امیدوارند و از عذاب او می‌ترسند؛ چرا که عذاب پروردگارت همواره در خور پرهیز و وحشت است!»
این دو آیه بر مشروعیت توسل به افرادی که مقرب‌اند دلالت می‌کند. مفسران اتفاق نظر دارند که «یبتغون الی ربهم الوسیلة ایّهم اقرب»، مدح و توصیف برای مؤمنان است؛ زیرا آنان برای رسیدن به خدا توسل می‌جویند. البته در اینکه متوسلان باید به چه کسانی متوسل شوند، اختلاف وجود دارد، اما همگان به حقیقت جواز توسل اعتراف نموده‌اند.
مؤمنان برخلاف مشرکان به کسانی متوسل می‌شوند که اهل باشند و صلاحیت رفع مشکلات را داشته باشند. این آیه مشرکان را نکوهش می‌کند که آنها چیزهایی را عبادت می‌کنند و از آنها طلب حاجت می‌کنند که اصلاً مالک نفع و ضرر خود نیستند. به مشرکان خطاب شده است: «ادعوا الذین زعمتم من دونه.» جناب شیخ طوسی(ره) آیه را چنین معنا کرده است: «الذین زعمتم انهم ارباب و آلهة من دون الله.» پس مشرکان به کسانی متوسل می‌شدند که آنها را خدا تصور می‌کردند، ولی در آیه بعدی کسانی توصیف شده‌اند که برای رسیدن به خدا توسل می‌جویند، نه اینکه «متوسل به» را خدا می‌پندارند.
پس بدون پندار معبودیت، توسل جستن به کسانی که مقرب درگاه خداوندند عیبی ندارد. مشرکان بُتها را به عنوان قادر مطلق می‌پرستیدند؛ لذا خدا آنها را توبیخ کرده است، اما کسانی که خدا را معبود حقیقی و قادر مطلق می‌دانند و به مقربان خداوند توسل می‌جویند، قابل ملامت نیستند. [24] .
5. آیه طلب استغفار: «قالوا یأبانا استغفرلنا ذنوبنا انا کنا خاطئین قال سوف استغفرلکم ربی انه هو الغفور الرحیم؛ [25] گفتند: پدرجان، از خدا آمرزش ما را بخواه که ما خطاکار بودیم. گفت: به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش می‌طلبم که او آمرزنده و مهربان است.»
از این دو آیه نیز استفاده می‌شود که طلب استغفار از دیگری، نه تنها منافات با توحید ندارد، بلکه راهی برای رسیدن به لطف پروردگار است. همین که یعقوب، پیامبر بزرگ خدا، تقاضای فرزندان را می‌پذیرد و پاسخ مثبت به آنها می‌دهد، نشان دهنده این نکته است که توسل به اولیای الهی امری جایز است. آنها که این امر را ممنوع و مخالف اصل توحید می‌پندارند، گویا از اصل متون دینی و به ویژه قرآن آگاهی کافی ندارند یا لجاجت بی‌مورد می‌ورزند. [26] .


شبهات توسل

توسل در لغت : توسّل از خانواده وسیله است و به معنی واسطه قرار دادن چیزی برای تقرّب به خداوند متعال است. ابن منظور افریقی می نویسد : «وسیله چیزی است که انسان به سبب آن به مقصود خود رهنمون می شود.»[1]
با دقت در اقوال لغویان چنین به دست می آید که «وسیله» لفظ عربی اصیلی است که در قرآن و سنت و کلام عرب وارد شده و به معانی ذیل آمده است:
1. قرب و نزدیکی به مطلوب (خدا)
2. مقام و منزلت نزد سلطان
3. درجه و رتبه
4. تمسّک به چیزی با میل و رغبت
5. انجام هر عملی که باعث نزدیکی و تقرّب به خدا شود که در این صورت، در مقام آلت و ابزار توسّل خواهد بود.
توسل در اصطلاح : توسّل به معنای واسطه قرار دادن پیامبران و امامان و اولیاء خدا در درگاه الهی است. یعنی ما خود را در پیشگاه الهی، حقیر و گنهکار می‌دانیم از این رو خود را لایق نمی‌دانیم که به طور مستقیم، با ذات پاک الهی تماس بگیریم، بلکه یکی از آبرومندان درگاهش را که یکتاپرست کامل و حقیقی است و در دریای توحید غرق است واسطه قرار می‌دهیم، تا خداوند به آبروی او به ما لطف کند .

دو دیدگاه درباره توسل

درباره توسل اختلاف نظر وجود دارد، ولی به طور عمده دو دیدگاه در این رابطه مطرح است:
1. اغلب مسلمانان، به ویژه شیعیان، توسّل به انبیا و اولیای الهی را یکی از مصادیق روشن وسیله می دانند; زیرا آن انوار مقدّسه و نفوس مطهره، اشرف و افضل مخلوقاتند که به اعلی درجه انسانیت رسیـده و نزدیـک ترین فرد به درگـاه خدا هـستند و پس از مرگشـان نیـز در جوار رحمتـش زنـده و متنعم اند. بنابراین، توسّل به پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) در نظر این افراد از جمله اسباب و وسایلی است که باعث نزدیکی بندگان به خدایشان می شود و همان گونه که در روایات متعددی آمده، این عمل موجب قبولی طاعات و سرعت بخشیدن به اجابت دعا خواهد بود و مهم ترین راه نجات و رستگاری. از این رو، دعا و نیایش باید با توسّل به معصومان (علیهم السلام) همراه باشد.
2. برخی از مسلمانان درخواست حاجت از ائمّه (علیهم السلام) و استغاثه به آن عزیزان را مورد اعتراض قرار داده و دو اشکال عمده بر آن وارد می کنند:
الف. بدعت: مخالفان توسّل، این عمل را نوعی بدعت می دانند که در دین اسلام نبوده و مسلمانان صدر اسلام نیز چنین عملی را انجام نمی دادند.
ب. شرک: برخی از این مخالفان، که وهابیون می باشند، با این قضیه به شکل افراطی برخورد کرده، آن را شرک و عبادت مخلوق می دانند. 


شبهات وهابیت

وصیت پیامبر برای جانشینی

پرسش:

پویاشناس:سلام اگر لازم بود که دست نوشته ای نوشته شود که حضرت علی (ع) جانشین پیامبر است چرا پیامبر قبلا این کار را نکرد وگذاشت موقع مرگش این کا را میخواست بکند او که پیامبر بود حتی یک ادم معمولی هم با شناختی که نسبت به اطرافیانش دارد میداند که باید زودتر این کار را بکند چه برسد به پیامبر که عقل کل بود وغیب هم میدانست ایا ایت حرفها نبوت را زیر سئوال نمیبرد ؟

پاسخ:

سلام و عرض احترام و تشکر از حضور شما در سایت.

در پاسخ به سوال شما عرض کنم که اتفاقا چون اینها رو می شناخت زودتر وصیت نکردند و مفصل عرض میکنم.

در ابتدا عرض کنم که رسول خدا (ص) بارها به صورت شفاهی وصیت‌نامه خود را برای صحابه مطرح کردند.

نکته دوم اینکه رسول خدا (ص) تابع وحی است ( و ما ینطق عن الهوی إن هو الا وحی یوحی ، سوره نجم /3_4 ، فرستاده ما هرگز بر اساس هوای نفس خود سخن نمی گوید همه ی سخنان او از جانب خداست ) و تا قبل از این روز ، دستور و أجازه به نوشتن وصیت نامه ی عمومی رانداشتند ، اما آن روز دستور گرفتند که این مطلب را برای مردم مطرح کن چنا نچه دررابطه به مسئله امامت وخلافت قضیه این چنین بود درعین حال که پیامبر( ص) خلافت و جانیشنی أمیرالمؤمنین علی(ع )را در موارد و مناسبت های متعدد بطور خصوصی بیان فرموده بود اما تا زمان قضیه ی غدیر مأمور به اعلام آن بطور رسمی وعموی نبود .

نکته سوم اینکه آیا واقعا یک برگ نوشته ارزش و اعتبارش از تجمع کثیر یکصدهزار نفرى غدیرخم بیشتر است؟ ( عدّه  زیادی آن را نوشتند)

نسبت به چنین نوشته‏ اى ده‏ها شبهه و تردید و اشکال و تهمت جعلى بودن مى‏توان گفت که هیچ یک در سخنرانى صریح روز غدیر قابل ورود نمى‏ باشند مخصوصاًاینکه بعد از آن سخنرانى و نصب خاص حضرت به مردم دستور داد به حضرت على(ع)تبریک گویند و به او به نحو سلام بر امیرمؤمنان سلام نمایند (السلام علیک یاامیرالمؤمنین) مردمى که به این حادثه صریح و عظیم وقعى ننهند به یک برگ نوشته هم عمل نخواهند کرد واگر سؤال شود چرا پیامبر در آخر عمر شریفشان فرمودند قلم و دوات بیاورید تا چیزى برایتان بنویسم تا هرگز گمراه نشویدصرف اتمام حجت با مردم و قدرت‏طلبان بود به همین دلیل پیامبر بعد از جمله توهین‏ آمیز آن شخص دیگر اصرارى بر آوردن قلم و دوات و نوشتن نفرمودند زیراکسانى که تا این اندازه از پذیرفتن ولایت حضرت امیر(ع) استنکاف داشتندروشن شد که نوشته هم اثرى نخواهد کرد و خواهندگفت پیامبر در طول عمر خودخط ننوشتند (بنا بر مصالح مختلف و متعدد) و این خط جعلى است و از خودایشان نیست. علاوه این که مصلحت‏هاى عدم کتابت ایشان از بین مى‏رفت و اگرهم مثل گذشته املاء مى ‏کردند و حضرت على مى‏ نوشتند گفته مى ‏شد این مسأله چون به نفع نویسنده است نظر خود او است و اعتبارى ندارد و اگر هم به شخص ثالثى مى‏ دادند که بنویسد گفته مى‏شد کاتب همیشگى پیامبر، على بود و کتابت از هر شخص دیگر مردود است .

در حقیقت حتى اگر رسول خدا این وصیت‌نامه راقبلا هم مى‌نوشتند، بازهم گروه مخالف نمى‌پذیرفت وهزاران امّا وبها نه های بنی اسرائیلی می آوردند (چنانچه درباره داستان غدیر وسفارشات دیگری کردند و..) و نوشتن وصیت‌نامه هیچ اثرى نداشت؛

و در نکته آخر در این رابطه ازباب تبرک وتیمّن روایت بیان می شود که با دقّت وتأمل درآن به کنه وحقیقت مسئله خواهید رسید وخواهید دانست که پیامبر ص درچه شرائط زمانی ومکانی و درمیان چه افراد های اسلام نما و گرگهای منتظر فرصت و.. ، قرار گرفته بود که باید به مسائل و قضایا طوری برخورد کند که نهال نو پای اسلام اسیب نه بیند و نیز اهلبیت آن حضرت از شرّ وتوطئه و دشمنی و...آنان درأمان باشد درواقع اگر امام خمینی ره برای حفظ انقلاب ونظام اسلامی کاسه ی زهر پذیرش قطع نامه پا یان جنگ رانوشید وامام علی ع برای حفظ ریشه ی اسلام و زحمات پیامبر ص مانند شخص که خار در چشم و استخوان در گلو باشد صبر کرد پیامبر اسلام ص هم بااینکه هر لحظه بودنش درمیان افراد ی به ظاهر مسلما ن و باطن منافق و .. به مثا به ی کاسه ی زهر نوشیدن و...بود ( چنانچه ازآن حضر ت رسیده که هیچ پیامبری مانند أذیتهای که من شدم اذیت نشده) ولکن مجبور بود که صبر کند و...

روایت :

سلیم بن قیس هلالی می گوید : هنگام یادآوری تفاخر مهاجرین و انصار ، که به افتخارات و برتریهایشان می بالیدند ، علی علیه السلام ضمن حدیثی طولانی خطاب به طلحه فرمود : ای طلحه مگر تو خود شاهد نبودی که وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله از ما استخوان کتفی خواست تا بر آن چیزی بنویسد که پس از او امت او به گمراهی نیفتد و دچار اختلاف نشود ، و آن دوست تو چنان سخنی را گفت که : البته رسول خدا هذیان می گوید و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خشمگین شد و از نوشتن صرفنظر نمود ؟ طلحه گفت : بله من شاهد این واقعه بوده ام .

آن حضرت فرمود : پس از اینکه شما بیرون رفتید رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا با خبر ساخت از آنچه که قصد داشت که در آن ( قطعه استخوان ) بنویسید و مردم را بر آن گواه گیرد ، و همچنین از اینکه جبرئیل به آن حضرت خبر داده بود که خدای تعالی می داند که امت در آینده نزدیک دچار اختلاف و تفرقه خواهد شد . پس از آن رسول خدا صلی الله علیه و آله صحیفه ای خواست و آنچه را که قصد داشت در آن استخوان کتف بنویسد به من املاء فرمود و سه نفر را بر آن گواه گرفت ، سلمان فارسی و ابوذر و مقداد را ، و کسانی را که پیشوایان هدایت هستند از آن جمله که اطاعتشان را تا روز قیامت به مومنان امر فرموده نام برد ، و مرا ( على ( ع ) ) نخستین آنان خواند ، بعد این پسرم حسن و سپس این فرزندم حسین ، و سپس نه تن از اولاد این فرزندم حسین ، آیا همین طور است ای اباذر و تو ای مقداد ؟ آن دو گفتند : ما گواهی می دهیم به درستی اسناد آن به رسول خدا صلی الله علیه و اله . در اینجا طلحه گفت : به خدا سوگند من از رسول خدا صلی الله علیه و اله شنیدم که به اباذر می فرمود : زمین هرگز زبان آوری بر پشت خود حمل نکرده و آسمان هرگز بر او سایه نیفکنده که راستگوتر و نیکوکارتر از اباذر باشد و من نیز گواهی می دهم که آن دو جز به حقّ شهادت نمی دهند ، و تو در نزد من راستگوتر و نیکوکارتر از آن دو هستی .

کتاب سلیم بن قیس ص 210 - 211 سلیم بن قیس گوید : شنیدم که سلمان می گفت : بعد از آن که آن مرد آن سخن را گفت و رسول الله (ص) غضبناک شده و آن استخوان کتف را کنار انداخت ، علی (ع) فرمود : آیا از رسول الله (ص) نپرسیم که قصد نوشتن چه چیزی را در آن استخوان کتف داشت ، که اگر آن را می نوشت هیچ کس گمراه نمی شد و حتی دو نفر نیز با هم اختلاف پیدا نمی کردند ؟ پس سکوت کرد تا هر که در خانه بود بیرون رفت و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) ماندند .

من و دوستانم ابوذر و مقداد نیز بلند شدیم که برویم . علی (ع) به ما فرمود : بنشینید . پس خواست که از رسول الله (ص) سوال کند و ما می شنیدیم . پس رسول الله (ص) خود کلام را آغاز فرمود : ای برادرم ! شنیدی دشمن خدا چه گفت ؟ قبل از آن جبرییل نزد من آمد و به من خبر داد که او سامری این امت و رفیقش عجلش است . و این که خداوند تفرقه و اختلاف را بر امتم بعد از من مقدر فرموده است . پس به من امر کرده که آن چه را که می خواستم در آن استخوان کتف بنویسم برای تو بنویسم و این سه نفر را شاهد بگیرم . پس برایم صحیفه ای حاضر کن . پس علی (ع) صحیفه ای آورد و رسول الله (ص) نام ائمهء هدایت را پس از خود یک به یک به او املا فرمود و علی (ع) به دست خویش آن را نوشت . کتاب سلیم بن قیس ص 398 - 399 همانطور که می دانید کتاب سلیم بن قیس هلالی کتابی است که ائمه (ع) آن را کاملاً صحیح دانسته اند . و این دو روایت نیز بر نوشتن وصیت به املای رسول الله (ص) و مکتوب کردن آن توسط امیر المومنین (ع) و شاهد گرفتن سلمان و ابوذر و مقداد بر آن دلالت می کند.

 


پاسخ به شبهات وهابیت


چرا وهابیون قائل بر کفر شیعه هستند؟

 

وهابیون بر این اعتقادند که شیعه تمام صحابه پیامبر را کافر، و بغض آنها را در سینه دارد وهمین امر را مجوزی برای تکفیر شیعه می دانند.
 
اما حقیقت در بین اهل تشیع چیز دیگری است. در رد اولین دلیل یعنی تکفیر تمام صحابه، چنین بیان شده است:

1-  چگونه می شود بر همه *صحابه، که افزون بر صد هزار نفر بودند و فقط نام پانزده هزار از آن ها ثبت شده است حکم تکفیر داد.
در حالی که گروهی از آنها از شیعیان علی(علیه السلام) بودند و افرادی چون، یاسر و همسرش سمیه، پس از بعثت و قبل از هجرت، به شهادت رسیده و یا درگذشته اند و گروه هایی در نبردهای، بدر، احد، احزاب و... جان خود را برای اسلام و حفظ آن، پیش کش کرده اند.
و حال سوال تشیع این است که اما اگر تمام صحابه خوب هستند، پس تکلیف ارتداد عده ای از منافقین و... چه می شود؟

و اما در پاسخ به مجوز تکفیر شیعه باید این مسئله را خاطر نشان کرد:

2- اگر بغض صحابه دلیل بر کفر باشد، پس معاویه را به خاطر بغض به علی(علیه السلام)، عایشه را به خاطر بغض به عثمان و علی(علیه السلام)، و عثمان را به خاطر بغض به اباذر و... باید کافر دانست.

و در آخر: "یَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُواْ وَلَقَدْ قَالُواْ کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَکَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ وَهَمُّواْ بِمَا لَمْ یَنَالُواْ وَمَا نَقَمُواْ إِلاَّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ فَإِن یَتُوبُواْ یَکُ خَیْرًا لَّهُمْ وَإِن یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَابًا أَلِیمًا فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِی الأَرْضِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ" (2)

ترجمه: "(منافقان) قسم به خدا یاد می‌کنند که (حرف کفر) بر زبان نیاورده‌اند، و (چنین نیست) البته سخن کفر گفته و پس از اظهار اسلام کافر شدند و همت بر آنچه موفق بر آن نشدند گماشتند، آن ها در مقام انتقام و دشمنی بر نیامدند، مگر بعد از آن که خدا و پیامبرش به فضل خود آن ها را بی نیاز کردند، اکنون هم اگر باز توبه کنند برای آنها بهتر است و اگر روی بگردانند آنها را خدا در دنیا و آخرت به عذابی دردناک معذب خواهد فرمود و دیگر در همه روی زمین یک نفر دوستدار و یاوری برای آنها نخواهد بود."

* معنای صحابه در لغت: صاحب یعنی، ملازم، انسان یا حیوان، زمان یا مکان، فرق نمی کند. در عرف به کسی صاحب می گویند که، زیاد همراه کسی باشد.(1)

* اختلاف نظر شیعه و سنی بر سر صحابه، فقط در زمینه عدل ایشان است، اهل سنت همه صحابه را عادل می دانند اما شیعیان عدل همه صحابه را قبول ندارند.

پی نوشت:
1) راغب اصفهانی، مفردات راغب (دفتر نشر الکتاب) ص275
2) سوره توبه/ 74

منابع:
مجالس آقای شوشتری
جامع الاصول ابن اثیر
صحیح بخاری و مسلم
موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج)